اوحدالدین کرمانی
»
دیوان رباعیات
»
الباب الحادی عشر: فی الطامات و فی الاقاویل المختلفة
»
الفصل الثانی - فی الاقاویل المختلفة خدمة السلطان
»
شمارهٔ ۳۸
هر کارد که از کشتهٔ خود برگیرد
اندر دهن و لب چو شکر گیرد
گر بار دگر به پهلوی کشته نهد
از بوی لبش زندگی از سر گیرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هر درد که زین دلم قدم بر گیرد
دردی دگرش بجای در بر گیرد
زان با ما در صحبت ا ز سر گیرد
کآتش چو رسد به سوخته اندر گیرد
روی تو که شمع لاله زو درگیرد
گل پرده ز روی با تو چون درگیرد
برخیز و به عزم گلستان موزه بخواه
تا چادر غنچه باز در سر گیرد
هر کارد که از کشتهٔ خود برگیرد
و اندر لب و دندان چو شکر گیرد
گر باز نهد بر گلوی کشتهٔ خود
از ذوق لبش زندگی از سر گیرد
هر درد که زین دلم قدم بر گیرد
دردی دگرش بجای در بر گیرد
زان با هر درد صحبت از سر گیرد
کاتش چو رسد بسوخته در گیرد
هر روز فلک کین من از سر گیرد
بر دست خسان مرا زبون تر گیرد
با او همه کار سفلگان درگیرد
من سفله شدم بو که مرا درگیرد
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.