اوحدالدین کرمانی
»
دیوان رباعیات
»
الباب الحادی عشر: فی الطامات و فی الاقاویل المختلفة
»
الفصل الثانی - فی الاقاویل المختلفة خدمة السلطان
»
شمارهٔ ۱۲
در راه توَم گر زیم و گر میرم
دل بر که نهم چون زتو دل برگیرم
پیری بر رحمت تو قدری دارد
چون بر در تو پیر شدم بپذیرم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هر شب ز غم تو دل ز جان برگیرم
پندی که خرد دهد من آن نپذیرم
تا روز نهد خیال تو در پیشم
صد چشمه و من ز تشنگی میمیرم
شهریست بزرگ و من بدو در میرم
تا خود زنم و خود کشم و خود گیرم
چون نیست ز عقل ذرّهای توفیرم
تا می چه کنم عقل، کمش میگیرم
دیوانگی عشقِ توام میباید
تا بو که ز زلفِ تو رسد زنجیرم
در راه توَم گر زیم و گر میرم
دل بر که نهم چون زتو دل برگیرم
پیری برِ رحمت تو قدری دارد
چون بر در تو پیر شدم بپذیرم
یارب، به تو در گریختم بپذیرم
در سایهٔ لطف لایزالی گیرم
کس را گذر از جادهٔ تقدیر تو نیست
تقدیر تو کردهای، تو کن تدبیرم
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.