گنجور

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
عنصری

آن زلف که او به بوی مرزَنگوش است

گه بر جَبَه است و گه به زیر گوش است

زین باز عجبتر آن لب خاموش است

زو شهر و جهان به بانگ نوشانوش است

اوحدالدین کرمانی

در عالم عشق عقیل کُل مدهوش است

جان بر در او چو غاشیه بر دوش است

از سرّ سماع آن کسی باخبر است

کاو را به جز از دو گوش صورت گوش است

جهان ملک خاتون

برخیز و به باغ آی که گل در جوش است

بی روی تو بلبل چمن خاموش است

زنبور صفت چرا زنی نیش مرا

گفتا چه شود که نیش من با نوش است

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از جهان ملک خاتون
واعظ قزوینی

آن را که نه آتش خرد خاموش است

هر شام و سحر دیگ سخا در جوش است

هر عیب که باشدت سخا می پوشد

گردید چو کاسه سرنگون، سرپوش است

آذر بیگدلی

از هجر، مرا هم مژه گوهر پوش است

دل از ستمت بناله، لب خاموش است

از چشم ترم، بیتو در افشان شب و روز؛

اما نه از آن در، که تو را در گوش است

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه