اوحدالدین کرمانی
»
دیوان رباعیات
»
الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة
»
شمارهٔ ۲۲۲ - القضا و القدر
چون دایرهٔ وجود من بنهادند
در مشورتم پیام بفرستادند
چون کار مرا قرار بی من دادند
دانم که مراد من درو بنهادند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
در باغ جمال تو دری بگشادند
تا خلق ز تو در طمعی افتادند
بس جان عزیزان که بغارت دادند
واندر سر کوی تو قدم ننهادند
یاران به جهان چشم چو گل بگشادند
هر یک دو سه روز رنگ و بویی دادند
چون راست که بر بهار دل بنهادند
ازبار یگان یگان فرو افتادند
از باغ وصال تو دری بگشادند
تا خلق بتو در طمعی افتادند
بس جان عزیزان که بغارت دادند
و اندر سر کوی تو قدم ننهادند
آنها که به کوی عارفان افتادند
با نفخهٔ صور چابک و دلشادند
قومی به فدای نفس تن در دادند
قومی ز خود و جهان و جان آزادند
آنها که درین رباط بی بنیادند
در رهگذری بیکدیگر افتادند
دارند دل و دیده پر از آتش و آب
وز مرکز خاکی گذران چون بادند
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.