گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
عرفی

دنیا طویله ایست پر از جنس چارپای

کابادی و خرابی آن جسته جسته است

آبادیش عمارت بر باد رفته ای

ویرانیش عماری درهم شکسته است

از عرعر خران وی اسبان رمیده اند

وز تیز استران شتر از خواب جسته است

این آب و نان و اطلس دیبا و ناز و نوش

جل های فاخر و علف دسته دسته است

گردنکشی که کف بلبل آورده از غضب

سرمست اشتری است مهارش گسسته است

وآنکس که هرزه گرد و پریشان علف بود

خود بارکش خری است که از بند رسته است

وآنکس که پای بسته راه و روش فتاد

اسبی است کز اصالت خود پای بسته است

گر ناگه آدمی ز خری زاده در میان

یا کشته گشته یا ز لگدپا شکسته است

گفتم که آدمی ز خری زاید ای حکیم

این نکته حل کنم که دلت تنگ و خسته است

در ملک مردمی نسب روح معتبر

عقل این حسب ز زادن جسمی نجسته است

در معنی از طبیعت گل رسته شاخ گل

از روی صورت ارچه هم از خاک رسته است

بس آن سفالگر که بزاد از گهر فروش

واز دوده سفال فروشان، برسته است

وآن جوهری که زاده ز صلب سفالگر

از دودمان جوهریان خجسته است

وآن هم که گفتم آدمی آزارکش فتاد

کز هر کسیش گرد، بدل برنشسته است

آنرا از این خران رسد آفت که چون خران

معنی چو صورتش بجهان باز بسته است

آن کو قرین عالم معنی است : صورتش

در هر دو کون نقش مرادش نشسته است

 
 
 

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه

خواجوی کرمانی

شوریده ئیست زلف تو کز بند جسته است

خطّ تو آن نبات که از قند رسته است

آن هندوی سیه که تواش بند کرده ئی

بسیار قلب صف شکنان کو شکسته است

گر زانگ روی و موی تو آشوب عالمست

[...]

کلیم

از من غبار بسکه بدلها نشسته است

بر روی عکس من در آئینه بسته است

اندیشه ای زتیر و کمان شکسته نیست

زآهم نترسد آنکه دلم را شکسته است

خوار است آنکه تا همه جا همرهی کند

[...]

واعظ قزوینی

طرف از شکستگان جهان کس نبسته است

دشمن درست کرده که ما را شکسته است

جز دل که بسته اند بر آن قوم مرده دل

دیگر به زندگانی دنیا چه بسته است؟

پیداست ساحل عدم اینک، ولی چه سود؟

[...]

جویای تبریزی

زان لب که نوشداروی جانهای خسته است

یک بوسه مومیایی این دلشکسته است

تا جلوه ای ز صحن چمن رخت بسته است

چشمی است داغ لاله که در خون نشسته است

شادی در این زمانه نباشد جدا زغم

[...]