سخن شناسا گربیت بنده رد کردی
خجل مباش که منهم ز خجلتم آزاد
ترا قبول نیفتاد ناقبولی آن
باین دلیل که گفتی مرا قبول افتاد
اگر بطبع توبیتی زبنده جا نگرفت
نه شعر من بدونی طبع تست کج بنیاد
هم از خوشابی و غلطانی است گوهر کان
نمی تواند برسطح مستقیم استاد
برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.
سخن شناسا گربیت بنده رد کردی
خجل مباش که منهم ز خجلتم آزاد
ترا قبول نیفتاد ناقبولی آن
باین دلیل که گفتی مرا قبول افتاد
اگر بطبع توبیتی زبنده جا نگرفت
نه شعر من بدونی طبع تست کج بنیاد
هم از خوشابی و غلطانی است گوهر کان
نمی تواند برسطح مستقیم استاد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به رد شدن سخنانش از سوی گربیت (شاعر یا نقاد) اشاره میکند و از این موضوع خجالت نمیکشد چون خود را از خجالت آزاد میداند. او میگوید که عدم پذیرش او به دلیل این است که گربیت درک درستی از شعرش ندارد. شاعر تأکید میکند که اگر شعرش به طور طبیعی در دل گربیت جا نمیگیرد، این مشکل از خود اوست و نه از پایههای شعرش. همچنین اشاره میکند که ارزشهای واقعی شعر و هنری که خلق کرده، به سادگی قابل فهم نیست.
هوش مصنوعی: اگر کسی که با کلمات آشناست و سخن را میفهمد، تو را مورد انتقاد قرار دهد، از خجالت نترس، چون من هم از شرم خودم رها شدهام.
هوش مصنوعی: تو نتوانستی مرا بپذیری، زیرا به دلیل این که گفتی من را پذیرفتهای، پس خودت را نپذیرفتی.
هوش مصنوعی: اگر شعر من در دل تو جا نمیگیرد، بدان که مشکل از خود شعر نیست، بلکه از طبیعت و سلیقه تو است که به درستی شکل نگرفته است.
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که زیبایی و لطافت گوهر (جواهر) به ویژگیهای خاص آن بستگی دارد و نمیتواند به سادگی بر روی سطح صاف و یکنواخت قرار بگیرد. به عبارتی دیگر، ویژگیهای خاص و منحصر به فرد گوهر باعث میشود که نتواند به راحتی در فضای ساده و بدون جذابیت قرار گیرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
جهان به کام خداوند باد و دیر زیاد
برو به هیچ حوادث زمانه دست مداد
درست و راست کناد این مثل خدای ورا
اگر ببست یکی در، هزار در بگشاد
خدای عرش جهان را چنین نهاد نهاد
[...]
خدای عرش جهان را چنین نهاد نهاد
که گاه مردم ازو شادمان و گه ناشاد
مباش غمگین یک لفظ یاد گیر لطیف
شگفت و کوته ، لیکن قوی و با بنیاد
یمین دولت شاه زمانه با دل شاد
بفال نیک کنون سوی خانه روی نهاد
بتان شکسته و بتخانه ها فکنده ز پای
حصارهای قوی بر گشاده لاد از لاد
هزار بتکده کنده قوی تر از هرمان
[...]
همی ستیزه برد زلف یار با شمشاد
شگفت نیست گر از وی همیشه باشم شاد
گهی بپیچد و بستر بسیجد از دیبا
گهی بتازد و زنجیر سازد از شمشاد
ز قیر بر گل خندان هزار سلسله بست
[...]
دگر نخواهم گفتن همی ثنا و غزل
که رفت یکسره بازار و قیمت سرواد
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.