خوش می تپم به خون دل و به تیرم چنین زده است
باز این چه ناوک است که از عشق، از کمین زده است
مشکل که مرگ روی به میدان ما نهد
از بس که فتنه به یسار و یمین زده است
نیشی است زهر داده ی معشوق کاوکاو
مهری که عشق بر لب جان حزین زده است
ناقوس عشق می زنم و رقص می کنم
بوی کدام مغبچه بر مغز دین زده است
عرفی نماند هیچ به درویشی اش سری
از بس که باده با من خلوت نشین زده است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شیرین تبسمی که مرا راه دین زده است
از موم، مهر بر دهن انگبین زده است
خواهد به خون شکست خمار شبانه را
مستی که شیشه دل ما بر زمین زده است
دیگر چه گفته اند که آن یار دلنواز
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
replyپاسخگویی به این حاشیه flagگزارش حاشیهٔ نامناسب linkرونوشت نشانی حاشیه
replyپاسخگویی به این حاشیه flagگزارش حاشیهٔ نامناسب linkرونوشت نشانی حاشیه
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.