گنجور

 
عرفی

در نو بهار باده ننوشد کسی چرا

می در پیاله زهد فروشد کسی چرا

مرغان چنین به شوق و بهاران چنین به ذوق

همراه بلبلان نخروشد کسی چرا

سر رشته ی معامله در دست قسمت است

با دشمنان به مهر بجوشد کسی چرا

صد دشمنم به خون به حل و تشنه دوست هم

این بی خمار باده ننوشد کسی چرا

چون دمبدم عنایت توفیق ممکن است

در تنگنای نزع نکوشد کسی چرا

هم دوستی است عرفی و هم رفع دشمنی

عیب غنیم دوست بپوشد کسی چرا