عاشقی دکان رسوایی به شهر و کو منه
بر دم شمشیر نه رو بر سر زانو منه
عشق از بازیچه بشناس، امت مجنون مباش
سر به یاد چشم جانان، در پی آهو منه
دل بود شایستهٔ دردی که از صد دل یکی
تهمت درد از برای شکوه بر هر مو منه
درد اگر آرام گیرد، دستش از دامن بدار
عافیت گر غم شود، زانوش بر زانو منه
مو به مو از درد بی درمان لبالب شو، ولی
گر بساط مرگ بستر باشدت، پهلو منه
کوه الماس ار شود شوق و تمنا در دلت
با کسی در جلوگاه دوست، عرفی، رو منه
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به احساسات عاشقانه و درد و رنجهای ناشی از عشق میپردازد. شاعر از عاشقی که به دنبال عشق است، میخواهد که احتیاط کند و در دام رسوایی نیفتد. او اشاره میکند که عشق باید به عنوان یک بازیچه شناخته شود و نباید مانند مجنون، سر به راههای پرخطر بگذارد. شاعر بیان میکند که دل باید شایسته دردی باشد که به خاطر عشق به وجود میآید و نباید به دیگران دروغ گفت. همچنین، اگر درد آرام شود، نباید از آن دست برداشت و عافیت را به غم ترجیح نداد. او در نهایت به این نکته اشاره میکند که اگر شوق و تمنا در دل وجود دارد، بهتر است با احتیاط و به دور از دیگران به سمت دوست رفت.
هوش مصنوعی: عاشقانه و در محبت خود نباید به مکانهای رسوایی رو بیاوری، و با جرات و بیدریغ از عشق خود باید دفاع کنی، نه اینکه در برابر مشکلات و چالشها زانو بزنی و نشانهای از ضعف نشان دهی.
هوش مصنوعی: عشق را مانند یک بازی درک کن و خودت را به جنون نیفکن. به خاطر یاد چشمان محبوب، به دنبال آهو نرو و خودت را در دردسر نینداز.
هوش مصنوعی: دل شایستهٔ تحمل دردی است که از دلهای زیاد تنها یکی به خاطر شکایت، درد را به دیگران نسبت میدهد. پس بر هر مویی فخرفروشی نکن.
هوش مصنوعی: اگر درد و مشکلات به نوعی کاهش پیدا کردند، نباید به آرامش و آسایش خود وابسته شوی. و اگر غم و اندوهی به تو فشار آورد، نباید زانوی خود را بر زمین بگذاری و تسلیم شوی.
هوش مصنوعی: درد بی درمان را به طور کامل احساس کن، اما اگر قرار است به مرگ نزدیک شوی، به آنجا قدم نگذار.
هوش مصنوعی: اگر در دل تو شوق و تمنا برای دیدار کسی شکل بگیرد، حتی اگر کوه الماس هم باشی، در حضور دوستت، عرفی، نباید به آن تمایل توجه کنی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دل ز غفلت چون خودآرایان به رنگ و بو منه
چون گل از هر شبنمی آیینه بر زانو منه
نام خود را کوهکن کرد از سبکدستی بلند
دست خود بر روی هم ای آهنین بازو منه
بستر بیگانه را هر تار، مار خفته ای است
[...]
عاشقی، بر بستر آسودگی پهلو منه
تکیه زن بر شعله در گلخن، به گلشن رو منه
زهر اگر بر لب نهی، چون می بنوش و دم مزن
تیغ اگر بر سر نهی، سر بر سر زانو منه
بر میان زنار جز از زلف ترسایان مبند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.