کی دل به جهان بنگرد و ناز و نعیمش
چون آتش دل برنفروزد ز نسیمنش
آن غمزه که از یاد شهیدان طرب افزاست
بالله که به یک ناله توان کرد رحیمش
در محفل آن در ننشینم که ز حشمت
از شاهی کونین کند عار ندیمش
ممنونم از آن غمزه که از کام دل من
شیرینی امید برد تلخی بیمش
دل زایر دیریست که هنگام زیارت
جبریل وضو کرده درآید به حریمش
ما لالهٔ آن باغ و بهاریم که در صبح
بر باد رود شبنم شادی ز نسیمش
آن دل که در او شعله زند مهر جمالش
در سایهٔ طوبی تو آسیب جحیمش
عرفی کند اندیشهٔ درمان غم دل
عاشق نه چنین است، بخوانید حکیمش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
او می رود و عاشق مسکین گرانش
چون مرده که در سینه بود حسرت جانش
بی مهر سواری که عنان باز نپیچد
آویخته چندین دل خلقی به فغانش
ناخوش همی آزارد و یا طالب خونی ست
[...]
گر یار ز رخ پرده بر انداخته باشد
از غایت لطفش
در باغ خرامید شبی آن بت مهوش
با غمزه چون ناوک و ابروی کمانکش
با قدّ چو سرو چمن و ساعد سیمین
با تیغ جفا دلبر و از می شده سرخوش
گفتا بزنم تیغ جفا بر تو و گفتم
[...]
این گفتهٔ مستانهٔ سید چو شنیدی
از ذوق بخوانش
با قد چو سرو و گل رخسار و لب لعل
ایساقی جانبخش
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.