او می رود و عاشق مسکین گرانش
چون مرده که در سینه بود حسرت جانش
بی مهر سواری که عنان باز نپیچد
آویخته چندین دل خلقی به فغانش
ناخوش همی آزارد و یا طالب خونی ست
ای خلق، بگویید به جوینده نشانش
یادست که در خواب شیش دیده ام، اما
از بی خبری یاد ندارم که چسانش
یادش دهی، ای باد، گهی نام گدایی
تا دولت دشنام برآید ز زبانش
بسیار بکوشم که بپوشم غم خود، لیک
آتش چو بگیرد نتوان داشت نهالش
از ناله ام ار خلق نخسپد، عجبی نیست
از بخت خودم در عجب و خواب نگرانش
خسرو، نگرانیش همه بر دل خود گیر
کوری دلی را که نباشد نگرانش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن به احساسات و دردی عمیق اشاره دارد که شخصی به خاطر عشق یا جاذبهای گران و ناامیدکننده تجربه میکند. او خود را در وضعیتی میبیند که از عشق آزار میکشد و حسرت خورده، در حالی که دیگران نیز از رنج او آگاهاند. شخص در تلاش است که غمش را پنهان کند، اما شعلههای آتشین آن نتوانند مخفی بمانند. همچنین به این نکته اشاره میشود که بیتوجهی و بیخبر بودن از وضع خود، به تعجب و حیرت او میافزاید. در نهایت، دلی که به عشق ورزی نمیپردازد، واقعیاتی را از دست میدهد که باید ببیند.
هوش مصنوعی: او میرود و عاشق بیچارهای که به خاطر عشقش دلی پر از حسرت دارد، مانند مردهای است که در سینهاش آرزوی زندگی میکرد.
هوش مصنوعی: بی محبت سواری که کنترل خود را از دست بدهد، چندین دل از مردم به خاطر او به فریاد درآمدهاند.
هوش مصنوعی: این شعر به نوعی هشدار میدهد که افراد ناخوشاحوال و یا کسانی که به دنبال درگیری و خونریزی هستند، ممکن است باعث آزار و اذیت دیگران شوند. بنابراین، از مردم خواسته میشود تا به کسانی که به دنبال چنین افرادی هستند، نشانی از آنها بدهند.
هوش مصنوعی: در خواب، چیزی را دیدهام که در واقعیت فراموش کردهام و از روی بیخبری نمیدانم چه شکلی بوده است.
هوش مصنوعی: ای باد، گاهی یادش کن که نام گدایی را بگوید تا آن وقت بداند که چقدر خوشبخت است و از زبانش حرفهای بدی خارج شود.
هوش مصنوعی: هر چه تلاش کنم که غمهایم را پنهان کنم، اما وقتی آتش غم درونم شعلهور شود، دیگر نمیتوانم جلوی آن را بگیرم.
هوش مصنوعی: اگر نالهها و فریادهای من در دل مردم تاثیری نداشته باشد، چیز عجیبی نیست. من خودم از سرنوشت و تقدیرم در شگفتی و خوابِ نگران به سر میبرم.
هوش مصنوعی: خسرو، تمام نگرانیهایش را در دل خود نگه میدارد و به کسی نمیگوید. دل کسی که نگران نیست، از هیچ چیز دلگیر نمیشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گر یار ز رخ پرده بر انداخته باشد
از غایت لطفش
در باغ خرامید شبی آن بت مهوش
با غمزه چون ناوک و ابروی کمانکش
با قدّ چو سرو چمن و ساعد سیمین
با تیغ جفا دلبر و از می شده سرخوش
گفتا بزنم تیغ جفا بر تو و گفتم
[...]
این گفتهٔ مستانهٔ سید چو شنیدی
از ذوق بخوانش
با قد چو سرو و گل رخسار و لب لعل
ایساقی جانبخش
چنان ناچیز شو در خود که گر در آینه بینی
نیابی عکس خود با آن که بزدائی فراوانش
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.