دوش کز عشق تو، دل عیب سلامت می کرد
ناگوارایی غم، کار حلاوت می کرد
جان برفت ای غم و همراه نرفتی، آری
این گنه داشت که عمری به تو عادت می کرد
دوش کآئینهٔ دل داشتمش پیش نظر
تاب دل بین که تماشای قیامت می کرد
آن که توفیق مرا برگ فراغت می داد
کاش خون در دلم از درد قناعت می کرد
گر که مقصود دلم تلخ تر از زهر زیان بود
کی دعا دست در آغوش اجابت می کرد
گر نه دوشینه اجل بهر تو می مُرد، چرا
کشتن خلق به ناز تو وصیت می کرد
گیسوی حور پریشانی ماتم بشناخت
ورنه کی سنبل تر گلشن جنت می کرد
بعد مردن، به جهان شد، زر عرفی رایج
کاش در عین حیات این همه شهرت می کرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خضر اگر چاشنی تیغ شهادت می کرد
ز آب حیوان به لب خشک قناعت می کرد
کشتی حوصله طوفانی شبنم می شد
گل اگر از رخ او کسب طراوت می کرد
می شد از غیرت آیینه دل عاشق آب
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.