عشق اگر مرد است، مرد او تاب دیدار آورد
ورنه چون موسی بسی آورد، بسیار آورد
تا فریبد ابلهان را در متاع روی دوست
آسمان پیش از تو یوسف را به بازار آورد
بس که زخم غمزه خوردم زمین مشهدم
خرمن خنجر به جای بوته ی خار آورد
کافری دان عشق را کز شغل من گر وارهد
گردن روح القدس در قید زنار آورد
بگذر از دارالشفای عشق کز بهر علاج
هر نفس آید مسیح آن جا و بیمار آورد
مو به مویم دوست شد، ترسم که استیلای عشق
یک انالحق گوی دیگر بر سر دار آورد
ای که عرفی را مسلمان خوانده ای، او را بکاو
تا ز کفرآباد دل، بت های پندار آورد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چیست آنگوهرکه ارکان دست خمّار آورد
گوهری کان گوهر مردم پدیدار آورد
لطف آب و رنگ آتش دارد و تاثیر او
آب سوی جان و آتش سوی رخسار آورد
گر بهدی مه بگذرد بر مجلس آزادگان
[...]
روی زیبا چون تماشا را به گلزار آورد
شاخ گل را شرم بادا گر گلی بار آورد
گر صبا از زلف او بویی به سوی چین برد
مشک را در نافۀ آهو به ز نهار آورد
کار، بوی زلف او دارد که هنگام صبوح
[...]
هر شبم جان بر لب آید، ناله زار آورد
تا کدامین باد بویی زان جفا کار آورد
رفت آن شوخ و دل خون گشته را با خود ببرد
عاقبت روزی همان خونش گرفتار آورد
دوستان، من کی هوس دارم به نالیدن، ولی
[...]
عشق بیعلت ترنج دوستی بار آورد
گر به علت عشق ورزی رنج و تیمار آورد
چیست پیش پاکبازان کام دل جستن؟ غرض
وین غرض در دوستی نقصان بسیار آورد
در میان مهربانان مهر دار و گو مباش
[...]
قاصدی کو تا به جان پیغام دلدار آورد
یا هوایی کز نسیم طره یار آورد
آن کس از دنیا و عقبی باشد آزادی چو ما
دردمندی را که عشق یار در کار آورد
گر اناالحقهای ما را بشنود منصور مست
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۴ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.