گر دل عنان فرصت از آغاز می گرفت
کام ابد ز طالع ناساز می گرفت
گر سایه ی همای سعادت نمی گذاشت
کبک دری ز چنگل شهباز می گرفت
گر در کمین وسوسه هشیاری کس است
جاسوس طبع خانه برانداز می گرفت
گر در فریب گاه سلامت نمی غنود
صد دزد خانگی به در راز می گرفت
پیمانه ی غرور لیالب نمی کشید
گر ساغری ز مردم طناز می گرفت
گر می گذاشت غمزه ی سافی به دست صبر
از دست او پیاله به عهد ناز می گرفت
یک جام بی تبسمی اکنون نمی دهد
مشتی که زهر چشم ز من باز می گرفت
عرفی ز پا فتاده همین بود در جهان
مرعی که کام خویش ز پرواز می گرفت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چشمت ز حال ما چو نظر باز می گرفت
این شیوه کاشکی هم از آغاز می گرفت
دل از بهانه ی تو زبون شد، چنین بود
چون یا نکته دان سخن ساز می گرفت
فریاد کس نمی شنوی ور نه آه من
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.