دژم شده ست مرا جان از آن دو چشم دژم
بخم شده ست مرا پشت از آن دو زلف بخم
لبم چو خاک درو باد سرد خواسته شد
دلم بر آتش وز دیده گشته وادی زم
مشعبد است غم عشق هر کجا باشد
ز خاک آب پدید آورد ز آتش نم
فریش سیم و مر آن سیم را ز مشک حجاب
فریش لاله و آن لاله را ز قیر رقم
بزیر غمزۀ چشمش هلاک و فتنۀ خلق
بزیر حلقۀ زلفش کلید باغ ارم
مهندسی است سر زلف او که دایره را
همی زند به گل سرخ بر خم اندر خم
همیشه سرو و صنم خصم او شدند که او
ز سرو قامت برده ست و نیکوئی ز صنم
بهم ندید و نبیند کس از جهان شب و روز
مگر به چهرۀ او بر که هست هر دو بهم
به سالی اندر هموار پنج جشن بود
دو رسم دین عرابی سه رسم ملک عجم
سه مر عجم را نوروز و مهرگان و سده
بهار و تیر که آباد زو شود عالم
بهار صورت رویی که عارض و زلفش
ز لاله دارد رنگ و ز مشک دارد شم
ز مهرگان و سده بس دلیل روی و دلم
پر آتشم دل و رخساره گشته زرد از غم
دو عید رسم عرب عید اضحی و فطر است
لقای مجلس میر است بر عبید و خدم
سرای اوست مرا کعبه حج خدمت اوست
رکیب او حجرالاسود و کفش زمزم
چو من طواف کنم گرد مجلسش دولت
کند طواف به نزدم چو حاجیان به حرم
سپاهدار عجم میر نصر ناصر دین
که جود خواهد ابر از دو دست او به سلم
به بزمگاه دهد مرد باژگونه عطا
به رزمگاه دهد صید باژگونه درم
همی ز سیرت او گردد آسیای کمال
همی ز عادت او تابد آفتاب کرم
همی بنالد از کف او خزینه به درد
کزوست بر همه کس داد و بر خزینه ستم
بلی کننده به امرش رها شود ز بلا
نعم کننده به کامش رسد به جاه و نعم
نه مونس است موالیت را به از دولت
نه مجلس است معادیت را به از ماتم
همی مدیح ترا من سواد کردم دوش
به نام تو برسیدم نماز برد قلم
به خاکپای تو اندر زمانه را شرف است
سر زمانه همانجا که بر نهی تو قدم
خدایگانا دانی که عید قربان است
به عید نبود چیزی ز رسم قربان کم
به حال عنصری اندر همی خورد امروز
از آنکه خوانند ای شاه تا زیانش غنم
همیشه تا سلب نو بهار حله بود
چنان کجا سلب مهرگان بود ملحم
بقات باد به شادی و عید فرّخ باد
ولیت شاد دل و دشمنت به غم مغنم
همی چمد فلک از بهر آنکه تو بچمی
همیشه باد ترا کار با چمیده بچم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف غم عشق و زیبایی معشوق میپردازد. شاعر از حال دلبستگی و درد دل خود میگوید و از تأثیر چشم و زلف معشوق بر روح و جسمش سخن میگوید. او معشوق را به عنوان منبع زیبایی و کمال معرفی کرده و او را با نمادهای مختلفی همچون باغ ارم، گل سرخ و سر به دایره میکشاند. شاعر از مراسم و جشنهای ایرانی مثل نوروز و مهرگان یاد میکند و آنها را به زیبایی چهره معشوق ربط میدهد. در نهایت بر اهمیت وفاداری به معشوق و آرزوی خوشبختی برای او تأکید میکند و امید به تداوم شادیها و عیدها دارد.
هوش مصنوعی: چشمان غمگین تو قلبم را مملو از اندوه کرده است و زلفهای پیچیدهات باعث شدهاند که پشت من نیز تحت فشار قرار گیرد.
هوش مصنوعی: من در دل سردی مانند خاک احساس میکنم و دلم به شدت بر آتش عشق میسوزد و چشمانم در دنیایی پر از غم و اندوه غرق شده است.
هوش مصنوعی: غم عشق مانند مشعلی است که هر جا که برود، میتواند از خاک، آب به وجود آورد و از آتش، بخار تولید کند. این بیت نشاندهنده تأثیر عمیق و خلاق غم عشق بر زندگی است و بیانگر این است که این احساس میتواند تغییراتی شگرف در محیط و شرایط ایجاد کند.
هوش مصنوعی: موی زیبا و تازهاش را با عطر مشک پنهان کن و گل لالهای که درخشان است را با رنگ سیاه نمایان ساز.
هوش مصنوعی: چشمان او موجب نابودی و ویرانی من شده، و درگیر زلفش شدهام که به نوعی دروازهای به باغی زیبا و بهشتی است.
هوش مصنوعی: زلف او مانند هنرمندی است که با دقت و زیبایی دایرهای را به دور گل سرخ میکشد، در حالی که انحنای آن به شکل زیبایی در هم پیچیده است.
هوش مصنوعی: همیشه درخت سرو و معشوقهاش با او دشمن بودهاند، زیرا او از قامت بلند سرو و زیبایی معشوق برخوردار است.
هوش مصنوعی: هیچکس در این دنیا که شب و روز را میبیند و تجربه میکند نمیتواند این دو را بدون دیدن چهره او متوجه شود، چرا که هر دو بُعد، در وجود او به هم پیوند خوردهاند.
هوش مصنوعی: در یک سال، پنج جشن در جایی با هم برگزار شد که دو تا از آنها مربوط به دین عربها و سه تا مربوط به حکومت عجمها بود.
هوش مصنوعی: نوروز، مهرگان و سده، سه جشن مهم ایرانی هستند که در فصل بهار و تابستان برگزار میشوند و موجب شکوفایی و آبادانی دنیا میشوند.
هوش مصنوعی: بهار زیبایی چهرهای است که حالت و موهایش رنگ لاله و عطرش بوی مشکی دارد.
هوش مصنوعی: از روز مهرگان و سده، دلم پر از عشق و آتش شده است و چهرهام از غم زرد و پژمرده به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: در میان عربها دو عید بزرگ وجود دارد: عید قربانی و عید فطر. این ایام زمان ملاقات و خوشوبش با سرورها و خدمتکاران است.
هوش مصنوعی: خانه او برای من مانند کعبه است و خدمت کردن به او، عبادت من محسوب میشود. رفیق و همراه او همانند حجر الأسود است و پاهای من مانند آب زمزم است.
هوش مصنوعی: وقتی من دور مجلس او طواف میکنم، خوشبختی به دور من میچرخد، مانند حجاجی که در کنار کعبه هستند.
هوش مصنوعی: سپاهدار بیگانگان، میر نصر، حامی دین، آنچنان بخشنده است که گویا ابرها از دستان او به صلح و آشتی نازل میشوند.
هوش مصنوعی: مرد در مهمانی بخشش میکند و در میدان نبرد، شکار را به صورت پاداش میگیرد.
هوش مصنوعی: شخصیت او همچون آسیابی است که باعث به کمال رسیدن دیگران میشود و رفتارهای او همچون آفتابی است که بر بذرهای خوبی میتابد و آنها را رشد میدهد.
هوش مصنوعی: او از دست کسی که خزینه (ثروت) را به او داده، به شدت ناراحت است، چرا که این ثروت برای همه مردم زحمت و مشکل ایجاد کرده و خودش هم از ستمی که بر خزینه روا داشته شده، رنج میبرد.
هوش مصنوعی: اگر کسی به فرمان خداوند کند به آسانی از مشکلات رهایی مییابد و کسی که از نعمتهای او بهرهمند شود به مقام و خوشبختی دست مییابد.
هوش مصنوعی: بهتر است که در زندگی به جای دنبال کردن خوشیها و لذتها، به ارزشهای واقعی و معنوی بیشتر توجه کنیم. در واقع، هیچ چیز نمیتواند به اندازهی نعمتها و برکات واقعی، دل را شاد کند و زندگی را معنا دهد.
هوش مصنوعی: دیشب به شادی تو شعر نوشتم و با نام تو به نماز ایستادم و قلم را به حرکت درآوردم.
هوش مصنوعی: مدت زمان برای ورود به دنیای تو ارزشمند است، زیرا جایی که پاهای تو قرار میگیرد، سرآمد زمان و مکان است.
هوش مصنوعی: ای پروردگار، آیا میدانی که عید قربان فرامیرسد؟ در این روز هیچ چیزی از مراسم قربانی کم نیست.
هوش مصنوعی: امروز عنصری به حالتی از غم و اندوه به سر میبرد، زیرا میگویند ای شاه، حال او خوش نیست و این شرایط به نفع او نیست.
هوش مصنوعی: همیشه تا زمانی که بهار فرارسد، لباس نو و زیبایی همراه و در دسترس است، مثل زمانی که جشن مهرگان برگزار میشود.
هوش مصنوعی: به روزهای شاد و عیدهای خوش مبارک باد. امیدوارم تو همیشه شاد باشی و دشمنانت در غم و اندوه بمانند.
هوش مصنوعی: زندگی و شرایطی که بر تو میگذرد، به خاطر آن است که تو همیشه در حال تغییر و تحول هستی. همیشه باد (شرایط) با تو همراست تا به تو کمک کند که در این تغییرات پیش بروی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
همی روم سوی معشوق با بهار بهم
مرا بدین سفر اندر ،چه انده ست و چه غم
همه جهان را سر تا بسر بهار یکیست
بهار من دو شود چون رسم به روی صنم
مرا بتیست که بر روی او به آذرماه
[...]
خلاف بود همیشه میان تیغ و قلم
کنون ببخت ملک متفق شدند بهم
چگونه کلک که بر دشمنان و بر یاران
از اوست راحت و محنت از اوست شادی و غم
ضعیف جسم و تن خصم از او شده است ضعیف
[...]
نهاد زلف تو بر مه ز کبر و ناز قدم
کراست دست بر آن مشک گون غالیه شم
چو بود عارض تو لاله طبیعی رنگ
مگر نمود مرا عنبر طبیعی خم
بهاری روی تو از زلف تو فزون گشته ست
[...]
گهی ز مشک زند برگل شگفته رقم
گهی ز قیر کشد بر مه دو هفته قلم
گهی زندگره زلف او سر اندر سر
گهی شود شکنِ جَعدِ او خَم اندر خَم
رخش چو لاله و بر لاله از شکوفه نشان
[...]
کجایی ای همه هوشت به سوی طبل و علم
چرا نباری بر رخ ز دیده آب ندم
چرا غرور دهی تنت را به مال و به ملک
چرا فروشی دین را به ساز و اسب و درم
تمام شد که ترا خواجگی لقب دادند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.