شمارهٔ ۶ - در شکایت از روزگار و منقبت حیدر کرار صلوات الله و سلامه علیه
بس فشرد از پنجه بیداد، گردون نای من
بسته شد راه نفس بر منطق گویای من
گر هجوم اشک را مانع نبودی آستین
غرق خون کردی جهان را چشم خونپالای من
مایه رفت از دست و ماند انگشت حیرت بر دهان
مدعی کو تا گشاید، لب به استهزای من
هر چه از گردون مروت جستم از مردم وفا
در وجود، آن کیمیای من شد این عنقای من
شد به پایان عمر و امروزم نشد بهتر ز دی
باز گویم به شود ز امروز من فردای من
نور چشم و زور تن تا مایه بودندی به دست
گرم بد بازار هر سوداگر از سودای من
تا چو کورانم فریبد چون عروسان این عجوز
زی من آید غافل است از دیده بینای من
معرفت کالا، و عقلم پاسبان و نفس، دزد
در کمین تا کی کند فرصت برد کالای من
خواستم در مدح او همراهی از دل گفت رو
من علی اللهیم ترسم شوی رسوای من
سر به گوش عقل بردم گفت دست از من بدار
کاندر این ره قدرت رفتن ندارد پای من
کافری بین کاندر اسفل پایه تعریف او
می رود تا نه فلک بانگ اناالاعلای من
امتحان را زلف لیلی را به جنبان سلسله
پس ببین دیوانگی های دل شیدای من
کی خبر دارند زاغان جگرخوار مجاز
از حقیقت گویی طوطی شکرخای من
گرچه استحقاق دارم لیکن از انصاف نیست
در دل من جای او باشد در آتش جای من
راه باریک است و شب تاریک و چاه از حد فزون
دستگیری کن خدا را تا نلغزد پای من
من کی ام «عمان » و پهنای سخن را موج زن
گر گواهی خواهی اینک طبع گوهر زای من
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر در بیان احساسات عمیق شاعر در مواجهه با مشکلات زندگی و نابرابریهاست. شاعر از فشار و ظلم زمانه صحبت میکند که نفس او را تنگ کرده و بر اثر آن، راه بیان وجودش بسته شده است. او با اشاره به اشک و غم میگوید که جهان را خونبار کرده است. شاعر حسرت میخورد که در جستجوی وفا از مردم، تنها حیرت و ناامیدی نصیبش شده است.
شعر حاوی نگرانیهای درباره آینده و یادآوری از روزهای گذشته است و شاعری که به دور از آرامش به سر میبرد. او اشاره میکند که شناخت و عقلش در معرض خطر است و درگیریهای درونیاش را بیان میکند. او از خداوند یاری میطلبد تا در این مسیر پر خطر به او کمک کند و نشان میدهد که هنرمندانه، میتواند با کلماتش به بیان عواطف و احساسات عمیق خود بپردازد. در نهایت، شاعر در جستجوی ردپای خودش در این دنیای پرهیاهو است و میخواهد از خود یادگار بگذارند.
هوش مصنوعی: به خاطر ظلم و سختیهایی که به من روا داشته شده، زندگیام به شدت مختل شده و توانایی بیان احساسات و افکارم از من گرفته شده است.
هوش مصنوعی: اگر مانع هجوم اشک نمیشدی، آستینت به خون غرق میشد و جهان به خاطر اشکهای خونین من دچار تغییر میشد.
هوش مصنوعی: زندگی و امکانات از دست رفت و حالا فقط متعجباندهی در حالت حیرت ماندهاند. کسی که ادعایی دارد، هنوز نمیداند چه بگوید و فقط به سخرهگرفتن من فکر میکند.
هوش مصنوعی: هر چه از آسمان مهر و محبت طلب کردم و در وجود انسانها وفاداری یافتم، آن وفاداری برای من مانند اکسیر ارزشمندی است که به من موفقیت و خوشبختی بخشیده است.
هوش مصنوعی: عمرم به پایان رسیده و امروز هم بهتر از دیروز نیست. میگویم که امروز باید از فردا و آیندهام بهتر باشد.
هوش مصنوعی: تا زمانی که چشم و قدرت بدنم وجود داشته باشد، با تلاش و کوشش در بازار هر تجارتی، خواستهها و آرزوهای خود را به دست میآورم.
هوش مصنوعی: وقتی که من مانند کوران بیخبر از اطرافم هستم، این زن سالخورده مانند عروسان مرا فریب میدهد، اما او از نگاه تیزبین من غافل است.
هوش مصنوعی: آگاهی و شناخت من مانند یک سرمایه است، و عقل من وظیفه دارد از آن محافظت کند. اما نفس و هوای نفس مانند دزدی در کمین هستند که هر لحظه ممکن است فرصتی به دست آورند و این سرمایه را از من ببرند.
هوش مصنوعی: میخواستم دربارهاش با کسی صحبت کنم و از دل بگویم که من به او عشق دارم، اما میترسم که اگر این موضوع را برملا کنم، خودم رسوا شوم.
هوش مصنوعی: من به عقل گفتم که با من همراهی نکند، چون در این مسیر، امکان پیش رفتن برای من وجود ندارد.
هوش مصنوعی: در جایی پایین، کسی را میبینید که به خود میبالد و به تعریف خود میپردازد، در حالی که در آسمانهای بالا صدای "من بالاترین هستم" به گوش میرسد.
هوش مصنوعی: به امتحان بگذار زلفهای لیلی را، تا سری به سر بزنم و دیوانگیهای دل عاشق خود را نشان دهم.
هوش مصنوعی: زاغهای جگرخوار نمیدانند که طوطی شیرینگو چگونه از واقعیت صحبت میکند و حقیقت را بیان میکند.
هوش مصنوعی: اگرچه من شایسته هستم، اما از انصاف به دور است که در دل من جا او باشد و من در آتش.
هوش مصنوعی: راهی که در پیش دارم تنگ و پرپیچ و خم است، و شب نیز به شدت تاریک است. چاهها و خطرها در اطرافم زیاد است. ای خدا، مرا یاری کن تا قدمهایم لغز نخورند و از این مسیر بیفت ند.
هوش مصنوعی: من کی هستم که در پهنای سخن مانند دریا موج بزنم، اگر به گواهی نیاز داری، اینک آثار باارزش من را ببین.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آب و سنگم داد بر باد آتش سودای من
از پری روئی مسلسل شد دل شیدای من
نیستم یارا که یارا گویم و یارب کنم
کآسمان ترسم به درد یارب و یارای من
دود آهم دوش بابل را حبش کرده است از آنک
[...]
پرده بردار ای حیات جان و جان افزای من
غمگسار و همنشین و مونس شبهای من
ای شنیده وقت و بیوقت از وجودم نالهها
ای فکنده آتشی در جمله اجزای من
در صدای کوه افتد بانگ من چون بشنوی
[...]
آن شهنشاهم که از نطق «هی العلیا»ی من
ما سوی الله نقطه ای آمد به زیر پای من
آفتاب وحدتم من زان که در صبح طلوع
کثرت ذرات شد پیدا ز نور رای من
اتحاد عین و غین عالم سر حروف
[...]
ماه من چون آگهی از ناله شبهای من
رحمتی کن بر دل بیچاره شیدای من
زآتش سودایت ای شمع جهان افروز دل
سوختم پروانه وار و نیستت پروای من
گر ز روی لطف خاکپای خود خوانی مرا
[...]
با وجود وصل شد زندان حرمان جای من
برکنار آب حیوان تشنهٔ مردم وای من
باغبان کاندر درون بر دست گلچین گل نزد
دست منعش در برون صد تیشه زد بر پای من
سایه بر هر کس فکند الا من دوزخ نصیب
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.