یار پیمان شکنم با سر پیمان آمد
دل پر درد مرا نوبت درمان آمد
این چه ماهیست که کاشانهٔ ما روشن کرد
وین چه شمعیست که بازم به شبستان آمد
بخت باز آمد و طالع در دولت بگشاد
مدعی رفت و مرا کار به سامان آمد
می بیارید که ایام طرب روی نمود
گل بریزید که آن سرو خرامان آمد
از سر لطف ببخشود بر احوال عبید
مگرش رحم بدین دیدهٔ گریان آمد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ساقیا خیز که گل باز به بستان آمد
بلبل مست دگر باره به دستان آمد
می بگردان که برین تشت نگون سار فلک
دم به دم چون قدح دور تو گردان آمد
در چنین دور به بستان رو با خانه میا
[...]
دلبرا چشم خوشت آفت مستان آمد
نشنة لعل تو سر چشمه حیوان آمد
پرتوی ز آینه روی جهان آرایت
مطلع حسن و لطافت مه تابان آمد
شمه ای از سر گیسوی عبیر افشانت
[...]
در میخانه کزو عقل پریشان آمد
حلقه اش حلقه جمعیت رندان آمد
نخرامد سوی باغ نظرم سرو قدش
که گلش خون دل و خار ز مژگان آمد
بنده پیر مغانم که گدایان درش
[...]
از سفر با رخ افروخته جانان آمد
رفت چون ماه و چو خورشید درخشان آمد
باز تا در چمن آن سرو خرامان آمد
رنگ بر روی گل و فاخته را جان آمد
راست گویم که ورا سرو خطا گفتم کج
نخل عمری است که در صورت انسان آمد
هر که از اصل خود آگاه بود دم نزند
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.