گنجور

 
نورعلیشاه

خرم دل یاری که نگارش چو سفر کرد

خود دست در آغوش وداعش بکمر کرد

جز یار من آن شوخ جفا کار نگاری

بی دیدن یاران نشنیدم که سفر کرد

بینائی وی را خللی راه نیابد

هر دیده که خاک ره او کحل بصر کرد

یاقوت لبش کی بود از قوت بازو

آنکس که نه خون دلش از قوت جگر کرد

لب تشنه وصلش چو مرا دید ز هجران

صد جوی روان بر رخم از دیده تر کرد

پیغام سلام از لب شیرین چو فرستاد

حنظل بدهن داشتم و طعم شکر کرد

یارب بوطن از سفرش آر سلامت

تا نور نگوید که ز ما قطع نظر کرد