گر نیازی بهر یار دلربا میبایدت
هر نفس جانی بپای وی فدا میبایدت
زآتش عشق رخش سیماب دل را تاب ده
گر درون بوته تن کیمیا میبایدت
تا بکی جوشی با غیار و نکشی بهر یار
روز خود بیگانه شو گر آشنا میبایدت
دانه یاقوت دلرا دام هست ای کان حسن
دلبرا تن تکمه در چاک قبا میبایدت
تا بچشم جان عیان بینی هلال ابرویش
چاک دل را باز کن دست دعا میبایدت
از شرار آه آتش بار در بزم فنا
شعله ور کن شمع تن را گر بقا میبایدت
دردمندانه درآ در دیر چون نور علی
درد دردی نوش جان کن گر دوامیبایدت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
روی از عالم بگردان گر لقا می بایدت
بگسل از کونین اگر زلف دو تا می بایدت
روشنی چشم از جواهر سرمه مردم مدار
خویش را در هم شکن گر توتیا می بایدت
فقر را با نقشبندان تعلق کار نیست
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.