گنجور

 
نورعلیشاه

زهی سلطان بحر و بر علی بن ابیطالب

سریر ملک را سرور علی بن ابیطالب

ولی خالق داور وصی نفس پیغمبر

شفیع عرصه محشر علی بن ابیطالب

ید قدرت ز گهواره برون آورد خوش پاره

نمود از هم لب اژدر علی بن ابیطالب

شدند آندم همه عاجز زانس و جن از آن معجز

بغیر از حیدر صفدر علی بن ابیطالب

ز ظلم چرخ کین پیشه بمظلومان چه اندیشه

چه باشد معدلت گستر علی بن ابیطالب

اگر خواهد زند برهم ز دست قدرتش یکدم

زمین و چرخ و هفت اختر علی بن ابیطالب

شبی رفتم بمیخانه گرفتم یک دو پیمانه

ز دست ساقی کوثر علی بن ابیطالب

ز نور عین و لام و یا مرا شد چشم جان بینا

چه بنمود آن رخ انور علی بی ابیطالب