زهی سلطان بحر و بر علی بن ابیطالب
سریر ملک را سرور علی بن ابیطالب
ولی خالق داور وصی نفس پیغمبر
شفیع عرصه محشر علی بن ابیطالب
ید قدرت ز گهواره برون آورد خوش پاره
نمود از هم لب اژدر علی بن ابیطالب
شدند آندم همه عاجز زانس و جن از آن معجز
بغیر از حیدر صفدر علی بن ابیطالب
ز ظلم چرخ کین پیشه بمظلومان چه اندیشه
چه باشد معدلت گستر علی بن ابیطالب
اگر خواهد زند برهم ز دست قدرتش یکدم
زمین و چرخ و هفت اختر علی بن ابیطالب
شبی رفتم بمیخانه گرفتم یک دو پیمانه
ز دست ساقی کوثر علی بن ابیطالب
ز نور عین و لام و یا مرا شد چشم جان بینا
چه بنمود آن رخ انور علی بی ابیطالب