الا ای عندلیب گلشن یار
چه بگشادت که بستی لب ز گفتار
تو بودی آنکه میسفتی شب و روز
ز منقار بلاغت در اسرار
چرا چون غنچه دلتنگی و خاموش
نباشد از گلت برگی بمنقار
کنون کز خرمی گشته خرامان
ز هر سو نازنین سروی بگلزار
گشوده بند برقع شاهد گل
هزارانش شده حیران به رخسار
برافشاند شکوفه نقد هستی
باثمار قدوم گل ز اشجار
تو هم در گوشه گیر آشنائی
سرودی ساز کن از سینه زار
بیا ساقی مکن این پرده پوشی
ز روی دختر رز پرده بردار
چنانم ساغری در کام جان ریز
که نه سرماندم بر جا نه دستار
بتی دارم که هر تاری ز زلفش
هزاران شیخ را گردیده زنار
زبس برخیزم و افتم براهش
نه مستم میتوان گفت و نه هشیار
لب خندان و چشم گریه آلود
شدم در شادی و غم یار و غمخوار
بجز نور علی از کلک معنی
که ریزد این چنین نظم گهر بار
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بر رخش زلف عاشق است چو من
لاجرم همچو منش نیست قرار
من و زلفین او نگونساریم
او چرا بر گل است و من بر خار؟
همچو چشمم توانگر است لبم
[...]
زان مرکّب که کالبد از نور
لیکن او را روان و جان ازنار
زان ستاره که مغربش دهنست
مشرق او را همیشه بر رخسار
بارگی خواست شاد بهر شکار
بر نشست و بشد بدیدن شار
ای دل نا شکیب مژده بیار
کامد آن شمسه بتان تتار
آمد آن سرو جلوه کرده به ناز
آمد آن گلبن خمیده ز بار
آمد آن بلبل چمیده به باغ
[...]
هست ایام عید و فصل بهار
جشن جمشید و گردش گلزار
ای نگار بدیع وقت صبوح
زود برخیز و راح روح بیار
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.