گنجور

 
نورعلیشاه

دلم شد جلوه گاه آتش طور

تجلی حسنه فی معدن النور

کسی کز دار هستی گشت فانی

اناالحق میسراید همچو منصور

برآمد در نظر چون عکس دلدار

درون پرده جان گشت مستور

اگر چه خانه تن گشت ویران

ولیکن بیت قلبی فیه معمور

بیاساقی بده آنجام باقی

که گردد عشق مست و عقل مخمور

بهر سوئیکه گردد دیده ناظر

نیامد در نظر غیر تو منظور

مگر نور علی گردیده ظاهر

که بینم عالمیرا مظهر نور