گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
حکیم نزاری

روز گفتش: «چه ترّهات است این‌؟

سخن حشو بی‌حیات است این

رای تاریک تو چه رای زند‌؟

مگر اندر هزیمه نای زند

من جهان‌دار و من جهان‌تابم

بر زمین و بر آسمان تابم

هفت اقلیم آسمان دارم

در میان تخت‌گه از آن دارم

تا بود در میان هفت اقلیم

راست از هر سویی سه بخش و دو نیم

بحر و بر، طول و عرض، شیب و فراز

از همه تربیت نگیرم باز

سال تا سال طوف ملک کنم

بیخ و بنیاد جور و ظلم کنم

دارم از راه امر بار خدای

منبر شرع و دار عدل به‌پای

همه در امن و زینهار من‌اند

نیک‌خواه و سپاس‌دار من‌اند

کوه از من کمر گران دارد

از جواهر که در میان دارد

بحر از من کند خزاین پُر

در کنار سحاب ریزم دُر

خاک افسرده را بجوشانم

باغ را سرخ و سبز پوشانم

خود جهان را منم مربی و بس

چه کشم چون شب دراز نفس»

 
 
 
عنصری

چون بیامد بوعده بر سامند

آن کنیزک سبک زبام بلند

برسن سوی او فرود آمد

گفتی از جنبشش درود آمد

جان سامند را بلوس گرفت

[...]

مسعود سعد سلمان

چیست آن کاتشش زدوده چو آب

چو گهر روشن و چو لؤلؤ ناب

نیست سیماب و آب و هست درو

صفوت آب و گونه سیماب

نه سطرلاب و خوبی و زشتی

[...]

ابوالفرج رونی

ثقة الملک خاص و خازن شاه

خواجه طاهر علیک عین الله

به قدوم عزیز لوهاور

مصر کرد و ز مصر بیش به جاه

نور او نور یوسف چاهی است

[...]

سنایی

ابتدای سخن به نام خداست

آنکه بی‌مثل و شبه و بی‌همتاست

خالق الخلق و باعث الاموات

عالم الغیب سامع الاصوات

ذات بیچونش را بدایت نیست

[...]

وطواط

الترصیع مع التجنیس

تجنیس تام

تجنیس تاقص

تجنیس الزاید و المزید

تجنیس المرکب

[...]