روز گفت: «این چه زور و بهتان است
که ریا پیشۀ توفتّان
گر منافق منم ترا چه خلل
چند از آشوب امتّان جدل
تا خدا بر که افکند تاوان
تو خود اِنَّ المُنافقین برخوان
در جهان ظلمت از نتیجه تست
نزد دانا حقیقت است و درست
آن همه ظلمت و ضلالت کرد
نتوانی به من حوالت کرد
دل تاریک آل بوسفیان
بود بر مکر و حیلت و هذیان
معرفت در میان مجال نداشت
جهلشان جز بر آن محال نداشت
سینه باید که پاک و صاف بود
رنگ ظاهر محال و لاف بود
از ضلالت چه روشنی آید؟
از سیاهی سیاهی افزاید
غیرت آن سگان بی آزَرم
بر دلم زد شدم چو آتش گرم
کم نشد هرگز از دلم آن سوز
هم بر این آتشم چنین زان روز
دست حیلت مزن تو بر سر شاخ
در دم اژدها مرو گستاخ
نیستی مرد گوی این میدان
نه حریف منی یقین میدان»
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور ثبت نام کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.