به گدایان نرسد شاه سواری کردن
عاقلان را نرسد شیفته کاری کردن
نه چو حلاجی انا الحق نتوانی گفتن
نه خدایی لمن الملک نیاری کردن
پادشاهی و جهان داری و فرمان رانی
هیچ ازین ها نتوانی چونه یاری کردن
مال پوشیدن و چون مار نشستن بر گنج
هم چو اعما بود و آینه داری کردن
احمقی باشد و با مزبله در زیر بغل
دعوی رایحه ی مشک ِ تتاری کردن
آخر ای یار عزیز آن چه نداری مطلب
چیست با نفس شریف این همه خواری کردن
حسد و بغض و تعصب نکنند اهل صفا
دوستی باید و دل داری و یاری کردن
اگرت چشم به بخشایش بخشاینده ست
بایدت گوش به تنبیهِ نزاری کردن
زور و زر هر دو وبالند بنه گردن طوع
چاره ای نیست نزاری تو و زاری کردن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.