گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
حکیم نزاری

یک تار موی از آن سر زلفین پر فتن

ارزد هزار جان گرامی به نزد من

سهل است گر سرم برود در پی وفا

نازک دل التفات نماید به جان و تن

ما را نه برگ غنچه و نه صبر عندلیب

کردیم از انتظار چو گل پاره پیرهن

محبوب در حجاب و رقیب ایستاده پیش

گل در کنار نغز بود خار در چمن

لعل مذاب در کف و در عدن به بحر

نقد بهشت عدن به از نسیه ی عدن

استاده ایم بندگی نقد وقت را

آزادگان به نسیه نباشند مرتهن

ای محتسب به هرزه در و بام ما مکاو

وی مفتعل به خیره بن و بیخ خود مکن

ما آشکار توبه شکستیم و تو نهان

با ماه کلاه گوشه ی دولت فرو فکن

ما را به احتساب تو آخر چه حاجت است

کم نیست افتعال رقیب از صد اهرمن

آنک سیه دلی به دو رویی هزار سر

و آنک سبک سری به گرانی هزار من

زاری نزاریا که خلاصت به فضل حق

ممکن بود دگر ز رقیبان به هیچ فن