وقتِ آن آمد که بر غندان زنیم
جامِ می بر طلعتِ جانان زنیم
چون مقارن میرسد ماهِ صیام
هر چه باداباد بر شعبان زنیم
بیش و کم یک هفته در پایانِ جنگ
بر سماعِ مطربان دستان زنیم
طوقِ گردن گیسویِ پرچین کنم
خاک در چشمِ خطابینان زنیم
شادیِ رندان و قلّاشانِ عشق
ما دمِ اخلاص با ایشان زنیم
کفر و ایمان پایبندِ عاقل است
ما به می بر کفر و بر ایمان زنیم
ترکِ نام و ننگ و دین و دل کنیم
سنگ بر قندیلِ جسم و جان زنیم
بارگاهِ فقر برگردون کشیم
سایهبانِ فاقه بر کیوان زنیم
قصّه کوته کن نزاری بازگوی
وقتِ آن آمد که بر غندان زنیم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.