ای امیدم به تو نومید مکن از خویشم
ناشکیبم ز تو بردار حجاب از پیشم
آرزومندی و بی صبری و مشتاقی و غم
کم نمی گردد و هر دم به تو مایل بیشم
روی شیرین نفسی بی مگسی نادیده
می زنم زار چو فرهاد سری بر تیشم
سر و جان جمله فدای قدمت خواهم کرد
بیش از این دست رِسَم نیست که بس درویشم
مکن از خویش ملولم سر خود کی دارم
هم ز بیگانه ملالم زد و هم از خویشم
به رقیبان که رسانند ز نزاری خبری
که مکوشید به آزار دل بی خویشم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این بیتها، شاعر از عشق و اشتیاقش به معشوق سخن میگوید و از او تقاضا میکند که حجاب و فاصله را از بین ببرد. او اظهار میکند که هر روز بیشتر به او علاقهمند و مشتاق است و غم و بیتابیاش کم نمیشود. شاعر با وجود محبت و فدای خود برای معشوق، به احساس ناامیدی و دلتنگی خود نیز اشاره میکند و ابراز میکند که از بیگانگان و حتی از خود نیز دلگیر است. در نهایت، او از رقیبانش میخواهد که از آزار او بپرهیزند و دلش را بیش از این آزرده نکنند.
هوش مصنوعی: ای امید من، لطفاً مرا ناامید نکن. من نمیتوانم از عشق و احساساتم نسبت به تو بگذرم، پس حجاب و موانع را از جلوی چشمانم بردار.
هوش مصنوعی: آرزوها و بیصبری و شوق و غم من هرگز کم نمیشود و هر لحظه بیشتر به تو گرایش پیدا میکنم.
هوش مصنوعی: من به یاد sweetness و زیبایی یک نفر، بدون اینکه حتی یک زنبور در اطرافم باشد، بینهایت عاشق و دلتنگ هستم، مثل فرهاد که خود را با تیشه به کوه میزند تا به محبوبش برسد.
هوش مصنوعی: جان و دل را فدای تو میکنم و بیشتر از این نمیتوانم انتظار داشته باشم، زیرا من تنها یک درویش هستم.
هوش مصنوعی: از خودم خسته و ناراحت نیستم، زیرا که از بیگانگان هم دلآزردهام و هم از خودم.
هوش مصنوعی: رقیبانم خبری از ناز و نزار من به دیگران نرسانند، زیرا که در دل خود به خاطر درد و رنجی که میکشم، نمیخواهم به آنان آزار برسانم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دیدی ای دل که دگر باره چه آمد پیشم
چه کنم با که بگویم چه خیال اندیشم؟
کاش بر من نرسیدی ستم عشق رخت
که فرو مانده به حال دل تنگ خویشم
دلبرا نازده در مار سر زلف تو دست
[...]
آن توانگر بمعالی که منش درویشم
کنه وصفش نه چنانست که می اندیشم
گل من مایه زخاک (سر) کویش دارد
بگهر محتشمم گرچه بزر درویشم
من چو در دل ننشاندم به جز او چیزی را
[...]
من به شادی شده بیگانه و با خود خویشم
همت شاهوشان دارم اگر درویشم
دورم انداخت ز رویت به کمانِ ابرو
تُرک چشمت که بر آورد چو تیر از کیشم
عقرب زلف تو را چشمهٔ خورشید بلند
[...]
گر من از سرزنشِ مدَّعیان اندیشم
شیوهٔ مستی و رندی نَرَوَد از پیشم
زهدِ رندانِ نوآموخته راهی به دِهیست
من که بدنامِ جهانم چه صلاح اندیشم؟
شاهِ شوریدهسران خوان منِ بیسامان را
[...]
من که هردم ز فلک صد الم آید پیشم
غیر بیهوشی و مستی چه صلاح اندیشم؟
گر به زنار میان چست کنم عیب مدار
من که در خدمت آن قاتل کافرکیشم
نکند سود مرا کسوت درویشانه
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.