منم که برنکنم از آستان یار سرم
اگر به سنگ بکوبند هم چو مار سرم
به دیده چون بخرامد نهم چرا ننهم
به زیر هر قدمش گر بود هزار سرم
بر آستان درش سر نهاده پندارم
که آفتاب گرفته ست در کنار سرم
نگاه نرگس مستش به کیست آه دریغ
که چون بنفشه فروشد درین خمار سرم
چو بر حریر نی ام در کنار گل خفته
دریغ نیست که بالین کند ز خار سرم
به اختیار بدادم ز دست دامن دل
ولی ز دست ندادم به اختیار سرم
گذشت عمرم و عمری گذشت تا مانده ست
برون ز غرفه ی امید ز انتظار سرم
سر عزیز چرا می دهم به دست فنا
نه آخر از در یار است یادگار سرم
نزاری ام نه به زاری چو غافلان دگر
که پای مال کند خوابِ روزگار سرم
اگر چه بی سر و پایم فرو نمی آید
به چار بالش ارکان افتخار سرم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.