قیامت بر انگیخت ما را ز خواب
به محشر رسیدیم و خیر المآب
سرافیل وحدت فرو کوفت صور
ولی مرده دل در نیامد ز خواب
بر آورد از سوزناکان دمار
ز افسرده نه تف بر آمد نه تاب
قیامت در این حال ما منتظر
وگر بر نیندازد از رخ نقاب
به دیوان روز مظالم به حشر
بماند خجل از سوال و جواب
چه آن جا به کارست از این جا ببر
چو بردی ز فردوس بشنو خطاب
به زلزال ارض و به طی سما
چه حاجت تو را وقت خود بازیاب
وگر هم بر افتد زمان و زمین
مخور غم چو ایمن شدی از عذاب
به زاری نزاری فرومانده ای
چو مجرم میان ثواب و عقاب
حساب ار به اعمال و کردار ماست
خدایا مکن نا امید از ثواب
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
همی بر شد آتش فرود آمد آب
همی گشت گرد زمین آفتاب
معلم به تعلیم شد در شتاب
که تا هر دو گشتند فرهنگ یاب
سوی خاور آید پدید آفتاب
هم آتش کند جوش طوفان چو آب
چو فردا زند بر سپهر آفتاب
جهان می شود سر به سر زر ناب
رخ زرد کرد آن رخ رنگریز
که بالاش سروست و رخ آفتاب
بشستش پس از رنگ آب دو چشم
که شست آب هجران از آن هر دو خواب
بلی هر چه رنگش کند رنگ ریز
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.