گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
حکیم نزاری

بیا که می کند از مشرق آفتاب طلوع

بیار باده و بگذار عذر نا مسموع

حرام‌ نیست به دینِ حکیم خمر بیار

حکیم خود نکند هیچ کار نا مشروع

که را رسد که کند فرق در حلال و حرام

مگر کسی که خبر دارد از اصول و فروع

زبان طعنه چرا می کشند در قومی

که جز به میکده ایشان نمی کنند رجوع

چنانم از شَرهِ باده‌ ی کهن تشنه

که نوجوان رمضان مشتهی ز غایت جوع

من از تعصب صاحب غرض نیندیشم

که کف برآورد از خشم راست چون مصروع

نیاز می کن و با دوستان قدح می کش

که اهل راز درین شیوه کرده اند شروع

سجود پیش ملایک سزد که استاده ست

در آرزوی زمین بر شش آسمان به رکوع

ادای نظم نزاری ز معدن جان است

بصیر گوهر کانی بداند از مصنوع

سخن حقیقت و حکمت بود چو دُر باید

الخصوص که باشد مهذب و مطبوع