گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
حکیم نزاری

به من نظر مکن ای بی‌خبر به چشمِ قیاس

که سر عشق نهان است بر عوام النّاس

ز سوز برق محبّت فسرده را چه خبر

حدیث عطرفروش است و قصّهٔ کنّاس

گر از جمال سخن هیچش آگهی بودی

که داشتی خبر از سرِّ عشق چون قرطاس

جماعتی که ز مکشوف رازها دارند

دلیر باز نگویند جز به وجهِ هراس

برادران نشنیدی که چون فروماندند

ز رمز یوسف و بربستنِ حدیث به تاس

اگر تتبّع ارباب معرفت خواهی

مقام عشق تهی کن ز کثرت اجناس

نخست تا بشناسی که تو نیی همه اوست

عرض شناختن تست خویش را بشناس

مراد تربیتِ نفسِ آدمی بوده است

ز ابتدا که جهان را نهاده‌اند اساس

بسی بگویی و از خویش ره برون نبری

مگر که درگذری از سر عقول و حواس

گرفت پور سیاوش به ترک هفت اقلیم

به نیم جرعه که دادندش از خم افلاس

نزاریا چو به مقدور خلق چیزی نیست

همیشه باش به توفیق حق به شکر و سپاس

 
 
 
پرسش‌های پرتکرار
رودکی

نهاد روی به حضرت، چنان که روبه پیر

بتیم وا تگران آید از در تیماس

منوچهری

بیار ساقی زرین نبید و سیمین کاس

به باده حرمت و قدر بهار را بشناس

نبید خور که به نوروز هر که می نخورد

نه از گروه کرامست و نز عداد اناس

نگاه کن که به نوروز چون شده‌ست جهان

[...]

مسعود سعد سلمان

عطای یعقوب از مرگ تو هراسیدم

شدی و نبود بیشم ز مرگ هیچ هراس

دریغ لفظی بر همه نمط همه گوهر

دریغ طبعی بر هر گهر همه الماس

سپهر معطی شانست و هیچ عیب نبود

[...]

سید حسن غزنوی

زهی رفیع محلت برون ز حد قیاس

بنای دولت و دین را قوی نهاده اساس

گشاده مهر تو چون ابر چشمهای امید

کشیده کین تو چون برق دشنهای هراس

مضاء رأی تو چون گوهر ظفر بنمود

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سید حسن غزنوی
کمال‌الدین اسماعیل

زبان چگونه گشایم بذکر شکر و سپاس

که حشمت تو فرو بست دست و پای حواس

رسید قدر تو جایی که نیز نبساود

بساط جاه ترا دست وهم و پای قیاس

زهی ز خدمت تو آسمان بلند محل

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه