آخر مرا به جایِ تو باشد کسی دگر
نهنه به دوستی که نباشد گمان مبر
مشنو که حقِّ صحبتِ شبهایِ تا به روز
بر من شود فرامش و خاطر کنم دگر
تهمت مبر که عشقِ تو از سر شود برون
باور مکن که مهرِ تو از دل شود به در
در انتظارِ بادِ صبایم که گفت دوش
فردا شبت ز حالِ گلِستان کنم خبر
هرک آوَرَد به من ز عرقچین او نسیم
در پایِ او کشم صدفِ چشمِ پرگهر
دستم گرفتهای و قسم یاد کردهای
کز عهد بر نگردم و پیمان برم به سر
با ما چو روزگار نکردی وفا نیست
از دوستی و یاریِ ما بر دلت اثر
تا خود تو را که گفت علیرغمِ ما که باز
هرگز دگر به کویِ نزاری مکن گذر
محکم نصیحتیست که در گوش کردهای
ای نورِ دیده مرحمتی کن به یک نظر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سروست و بت نگار من آن ماه جانور
ار سرو سنگ دل بود و بت حریر بر
باری ندانمت که چه خو داری ای پسر
تا نیستی مرا و ترا هیچ درد سر
همچون مه دو هفته برون آیی از وثاق
همچون مه گرفته درون آییم ز در
رغم مرا چو سرکه مکن چون بمن رسی
[...]
اخگر هم آتشست ولیکن نه چون چراغ
سوزن هم آهنست ولیکن نه چون تبر
کلکش چو مرغکیست دو دیده پر آب مشک
وز بهر خیر و شر زبانش دو شاخ وتر
آن سوسن سپید شکفته به باغ در
یک شاخ او ز سیم و دگر شاخ او ز زر
پیراهنیست گویی دیبا ز شوشتر
کز نیل ابره استش و از عاج آستر
تا بیشتر زند بدلم عشق نیشتر
باشد مرا بمهر بتان میل بیشتر
اندیشه یکی پسر اندر دلم فتاد
هرگز نیامده ببر من چنو پسر
تا عشق آن پسر بسرم بر نهاد رخ
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.