گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
حکیم نزاری

چه خواهی دید جز خود را گرت در پیش بنشاند

به چشم خود کسی او را تواند دید نتواند

خیال محض می دانی چه باشد ، خویشتن بینی

نمی داند که نادان است و پندارد که می داند

در آن معرض که مردان خدا بین اند خودبین را

به یک جو بر نمی آید اگر صد جان برافشاند

ارادت چیست تسلیم و مسلم کیست ؟ مستغرق

به طوفانت دهد تسلیم و وز تکلیف برهاند

در آن کشتی نشین یارا در آن دریای بی پایان

که نه بیمش ز طوفان است و نه موجش بگرداند

نه بر ساحل نه بر دریا قضا دیگر نخواهد شد

توکل بر خدا چون ناخدا کشتی فرو راند

ز کثرت در گذر ار نه ابالیس از تو نشکیبد

به رغبت جان بده ار نه عزازیل از تو بستاند

من و تو مشترک باشد موحد کی شود مشرک

مگر وقتی که لوح من علیها فان فرو خواند

اگر خواهی که جمله حشر و نشر بشناسی

نزاری را طلب تا او قیامت با تو بشناسد