گنجور

 
حکیم نزاری

این چنین صورتی از خاک زمین برخیزد

نه همانا مگر از خلد برین برخیزد

نطفه امر الاهی چه تعلق دارد

با موالیدی کز ماء معین برخیزد

که نه هر حامله یی همچو مسیحی زاید

شنعت از مریم بی شوی از این برخیزد

معترض حوصله رمز ندارد چه کند

پیر بیچاره ضرورت به سرین برخیزد

عقل اینجا چو فرو ماند به عزلت بنشست

هرکه با عشق درافتاد چنین برخیزد

نتوانم به جفا از سر پیمان برخاست

دلم آن مهر ندارد که به کین برخیزد

هر کجا عکس خیالش بنشیند حالی

ناله زار نزاریِ حزین برخیزد

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode