هرکه در عشق چو ما از سر جان برخیزد
نه همانا که ز آسیب بلا پرهیزد
عشق گویند بلایی ست حذر کن ز بلا
پس رو عشق تو از پیش بلا نگریزد
عاشقم ، عاشقم ای یار ملامت چه کنی؟
لا محال از عقب عشق ملامت خیزد
عشق بی زخم ملامت نبود من چه کنم
چه کند عاشق و با عشق چه رنگ آمیزد
عشق چون دام بیندازد دانش چه زند
مرغ زیرک نشنیدی که ز حلق آویزد
دلم از مهر تو خالی نشود جان عزیز
نه که با جان دلم از مهر تو کین انگیزد
آه کز عشق تو سد عاشق بیچاره چو من
در فراق تو دل از دیده برون می ریزد
دی به نزدیک نزاری شده بودم مسکین
دست برداشته بود از غم و بر سر می زد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
با دل خسته، چو بیرحمی او بستیزد
اثر ناله بهمراهی دل برخیزد
رم چنان داده ز هم عشق سراپای مرا
که بخون جگرم رنگ نمی آمیزد
شکر از زهر کجا صرفه تواند بردن؟
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.