گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
حکیم نزاری

هرکه را درد عشق داغ نکرد

نبوَد مرد اگرچه باشد مرد

مردِ مرد آن گهی ببوَد که عشق

از وجودش همی برآرد گرد

عشق با سوز و درد می آید

[پیش] با جوش و بوش و بردابرد

هیچ افسرده را نباشد سوز

هیچ آسوده را نباشد درد

سوزناکان به دوست مشغولند

نه چو افسردگان به خواب و به خورد

متناسب نکرد هیچ بصیر

نفس سوزناک با دم سرد

عشق و معشوق و عاشق صادق

هر سه چون جمع گشت باشد فرد

عقل پوشیده بُد نزاری را

عشقش از پرده با میان آورد

 
 
 
پرسش‌های پرتکرار
رودکی

اشتر گرسنه کسیمه برد

کی شکوهد ز خار؟ چیره خورد

کسایی

نانوردیم و خوار و این نه شگفت

که برِ ورد، خار نیست نورد

مردم اندر خور زمانه شده‌ست

نرد چون شاخ گشت و شاخ چون نرد

عنصری

از تک اسب و بانگ نعرۀ مرد

کوه یر نوف شد هوا پر گرد

مسعود سعد سلمان

شعر سید محمد ناصر

دل من شاد کرد و خرم کرد

شدم از گرمی طبیعی پوست

همچو تشنه که آب باید سرد

بر دل من نشاط رامش یافت

[...]

مشاهدهٔ ۹ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
سنایی

صدر اسلام زنده گشت و نمرد

گرچه صورت به خاک تیره سپرد

در جهان بزرگ ساخت مکان

هم بخردان گذاشت عالم خرد

پس تو گویی که مرثیت گویش

[...]

مشاهدهٔ بیش از ۱۵۸ مورد هم آهنگ دیگر از سنایی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه