گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
حکیم نزاری

هجر با روزگار من آن کرد

که صفت جز به وصل نتوان کرد

به دو زلفت که روزگارِ مرا

گاه مجموع و گه پریشان کرد

به دو چشمت که ملک پیمان را

گاه معمور و گاه ویران کرد

به کمان دو ابرویت که مرا

بر دل از غمزه تیر باران کرد

به دو لعل لبت که جوهر عقل

لقبش رشکِ زاده کان کرد

به دهانت که معجز دو لبش

خاک در چشمِ آب حیوان کرد

به نسیمت که همچو روح الله

در تن مرده از نفس جان کرد

که جهان بی وجود خرم تو

بر نزاری زمانه زندان کرد

بی جمال حیات بخش تو هجر

مرگ بر خاطر من آسمان کرد

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode