اقبال قاصدی که رسد از جنابِ دوست
فرخنده طالعی که ببوسم خطابِ دوست
ای پیک اگر هزار مهم فوت میشود
چندان مرو که باز نویسم جوابِ دوست
گر دوست را به خونِ محبّان ارادت است
گردن نهیم و سر نکشیم از صوابِ دوست
با دشمنان که غاشیهء جهل میکشند
گو دستِ ما و دولتِ پا و رکابِ دوست
ای ساقی مسیح صفت بهرِ تشنگان
جامی فرست تا بچشند از شراب دوست
در سینه حاضرست گر از دیده غایب است
بر دوستان حجاب نباشد نقابِ دوست
حوضِ بهشت و سایهء طوبا چه میکنم
گر پرتوی به ما رسد از آفتابِ دوست
مقری به بام بر شو و قامت بزن بگوی
کز قبله کرد روی نزاری به بابِ دوست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
باشد دلم ز روی روی جناب دوست
آشفته تر ز طره پرپیچ وتاب دوست
دادیم نقد هستی خود را که داشتیم
اما نرفته هیچ به خرج حساب دوست
غیر از طریق جور و رسوم ستمگری
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.