اگر چه هر چه تو گویی صواب من آن است
ولی چو دل به خطا می رود چه درمان است
به روای ترکم اگر ترک جان بیاد گفت
ازو دریغ ندارم که خوشتر از جان است
مرا امید به هشیاری و صلاح نماند
که خاطر از پی ترکان مست چشمان است
ز عمر چیزی باقی نماند و ما فیها
هنوز تا نفس آخرین بر آن سان است
دلی ندارم و جمعیتی و غم خواری
عجب نباشد اگر خاطرم پریشان است
زغرقه بودن من فارغی درین گرداب
ترا که بر لب جویی نشسته آسان است
زهر صفت که کنند آفتاب گردون را
رخش هنوز به خوبی ،هزار چندان است
ز ناف آهوی تبّت دگر مگو که خطاست
هزار چین اش در زیر زلف پنهان است
غرض صلاح منش نیست مصلحت بین را
حسد دمار بر آرد از او غرض آن است
نزاریا به بلایی که مبتلا شده ای
اگر تو شرح دهی ورنه میتوان دانست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کمال دین محمد محمد آنکه برای
جمال حضرت و صدر و وزیر سلطانست
نفاذ حکم و قضا و قدرت قدر وسع آنک
به حل و عقد ممالک منوب دورانست
سپهر برشده تا رای روشنش دیدست
[...]
دلم در آرزوی عشق روی جانانست
بعشق می نرسم این همه بلا زانست
همه ازین سوی عشقست هر چه رنج و بلاست
چو جان بعشق گروکشت کار اسانست
چو اهل عشق نباشی و لاف عشق زنی
[...]
به قامت تو که تشویش سرو بستان است
به طلعت تو که تشویر ماه تابان است
به ابروی تو که جفت است و در جهان طاق است
به گیسوی تو که دلگیر تر ز قطران است
به سینه ی تو که از رشک اش آب گردد سیم
[...]
اگرچه بلبل طبعم هزار دستانست
حدیث من گل صد برگ گلشن جانست
ز بیم چنگل شاهین جان شکار فراق
دلم چو مرغ چمن روز و شب در افغانست
چو تاب زلف عروسان حجله خانه ی طبع
[...]
بنای خاطر ما از غم تو ویرانست
ز سوز عشق رخت آتشیم در جانست
اگر ز من طلبد جان از او دریغم نیست
هزار جان عزیزم فدای جانانست
به عید روی تو گفتم به دل چه چاره کنم
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.