مرا ناگاه پیش آمد بلایی
خلافِ عقل نازل شد قضایی
دلم گم شد ندانستم کجا رفت
نشانی میدهد هر کس به جایی
تفحّص کردم از قوم مسافر
مگر گفتم بود مشکل گشایی
یکی میگفت دیدم در ختایش
گرفتارِ کمند دل ربایی
دگر یک گفتم پندارم به کشمیر
چنینی دیده ام قیدِ بلایی
دگر یک گفت من دیدم به رومش
چنین افتاده کار مبتلایی
دگر یک گفت نی در زنگبار است
چنین دیوانه ی زنجیر سایی
دگر یک گفت در بغداد دیدم
چنین سرگشته ی شوریده رایی
دگر یک گفت دیدم در عراقش
ندیدم لیک کارش را نوایی
دگر گفت از خراسانش طلب کن
به هر موضع که خوش دارد هوایی
یکی گفت از قهستان نیست بیرون
طلب کن دل فروزی جان فزایی
به غمزه ساحری عاشق فریبی
به لب جان پروری معجز نمایی
جهان آرای رویی دارد الحق
که خورشید است در جنبش سهایی
نشسته دیدمش جایی که دارد
چو فردوس برین خرم فضایی
به عزّت بود بر طاق هلالی
زخطِّ سبز کرده متّکایی
چو رمزش گوش کردم مطلقا بود
صفات ابروان آشنایی
نزاری وقت آن آمد که بادل
درآیی از سرِ صلح و رضایی
نشاید کرد بیزاری به یک بار
گر از وی دروجود آید خطایی
مرو مِن بعد بر دنبال دل بیش
برو بنشین به کنج انزوایی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بدو زیباست ملک و پادشایی
که هرگز ناید از ملکش جدایی
سر راهت نشینم تا بیایی
در شادی به روی ما گشایی
شود روزی بروز مو نشینی
که تا وینی چه سخت بیوفائی
نصیر دین که چشم پادشائی
نبیند چون تو فرخ کدخدائی
جهان را کدخدائی جز تو نبود
چنان چون نیست جز یزدان خدائی
اگر گویم بهمت آسمانی
[...]
ز هر شمعی که جویی روشنایی
به وحدانیتش یابی گوایی
دلا در راه حق گیر آشنایی
اگر خواهی که یابی روشنایی
چو مست خنب وحدت گشتی ای دل
میندیش آن زمان تا خود کجایی
در افتادی به دریای حقیقت
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.