گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
حکیم نزاری

ای زندگیِ جان ها الّا به تو جان حی نی

این جا که منم آری آن جا شی و لا شی نی

صاحب نظران گرچه بی دیده ترا دیدند

اعما چو نمی بیند افتد به سرِ پی نی

عارف نبود هرگز در زاویه بنشسته

اَطباقِ سماواتش گر زیرِ قدم طی نی

گر نوش طمع دارد با نیش فرا سازد

تا جویِ عسل بیند امّا مگس و قی نی

از خویش به در رفته بی تو نبود یک دم

بنیاد برافکنده اوقات کند پی نی

دردِ تو کسی دارد کز درد نمی نالد

در داغِ تو می سوزد امّا اثرِ کی نی

تو حاضر و ما طالب آخر چه حجاب است این

در عینِ حضوری تو موقوف به جا کی نی

هر چند گدایانت خوارند و زبون امّا

شوریده ز جامِ تو کم تر ز جم و کی نی

در دوستی لیلی وحشی شد و سودایی

مجنونِ سبک دل را مِن بعد سرِ حی نی

یک جرعه نزاری را در کام چکانیدی

سر رفت و هنوز از سر بیرون نشود می نی