گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
حکیم نزاری

مست و شوریده چنانم که ز بی خویشتنی

من توام هیچ نمی‌دانم اگر خود تو منی

شرطِ اخلاص چنان است ز مبدایِ وجود

که نه من بر تو گزینم نه تو بر من شکنی

وقت وقتی چه شود گر به سرِ ما گذری

سایه ی سرو روان بر سرِ خاکی فکنی

به نسیمی ز تو خشنودم اگر بفرستی

دلِ غمگینِ چو من سوخته‌ ای شاد کنی

نیفه ی نافه ی پر چینِ عرق‌چین تو شد

رشکِ ترکان ختایی و بتانِ ختنی

لب و دندانِ ترا من به چه تشبیه کنم

حقه ی لعل درو رشتهء دُرِّ عَدَنی

از نکو رویی و شیرینی و خوبی و کشی

شهره ی شهری و انگشت کشِ مرد و زنی

در جفا کاری و عاشق کشی و بی‌دادی

آفتِ جانی و دردِ دلی و رنجِ تنی

این همه هست که می‌گویم و زین هیچ نیی

هر چه هستی چه کنم جانی و جانانِ منی

تا نزاری لبِ شیرینِ تو بوسید افکند

شور در عرصه ی آفاق به شیرین سخنی

 
 
 
جمال‌الدین عبدالرزاق

این چه لطفست که ناموس صبا میشکنی

وین چه حلمست که دشمن به غلط میفکنی

دشمنان از سخن نرم تو مغرور شدند

وقت باشد که زیانکار شود خوش‌سخنی

چند ازین قاعده‌ها وقت درآمد که کنون

[...]

عطار

در همه شهر خبر شد که تو معشوق منی

این همه دوری و پرهیز و تکبر چه کنی

حد و اندازهٔ هرچیز پدیدار بود

مبر از حد صنما سرکشی و کبر و منی

از پی آنکه قضا عاشق تو کرد مرا

[...]

مولانا

به شکرخنده بتا نرخ شکر می‌شکنی

چه زند پیش عقیق تو عقیق یمنی

گلرخا سوی گلستان دو سه هفته بمرو

تا ز شرم تو نریزد گل سرخ چمنی

گل چه باشد که اگر جانب گردون نگری

[...]

سعدی

من چرا دل به تو دادم که دلم می‌شکنی

یا چه کردم که نگه باز به من می‌نکنی

دل و جانم به تو مشغول و نظر در چپ و راست

تا ندانند حریفان که تو منظور منی

دیگران چون بروند از نظر از دل بروند

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سعدی
حکیم نزاری

می‌بری از منِ مسکین دل و بر می‌شکنی

بس تو خود هیچ سخن نیست که در خونِ منی

خویشتن را به ارادت به تو دادم گفتم

عالمِ شیفتگی خوش‌تر و بی خویشتنی

اولم لطفِ تو برداشت بدان دل گرمی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه