مست و شوریده چنانم که ز بی خویشتنی
من توام هیچ نمیدانم اگر خود تو منی
شرطِ اخلاص چنان است ز مبدایِ وجود
که نه من بر تو گزینم نه تو بر من شکنی
وقت وقتی چه شود گر به سرِ ما گذری
سایه ی سرو روان بر سرِ خاکی فکنی
به نسیمی ز تو خشنودم اگر بفرستی
دلِ غمگینِ چو من سوخته ای شاد کنی
نیفه ی نافه ی پر چینِ عرقچین تو شد
رشکِ ترکان ختایی و بتانِ ختنی
لب و دندانِ ترا من به چه تشبیه کنم
حقه ی لعل درو رشتهء دُرِّ عَدَنی
از نکو رویی و شیرینی و خوبی و کشی
شهره ی شهری و انگشت کشِ مرد و زنی
در جفا کاری و عاشق کشی و بیدادی
آفتِ جانی و دردِ دلی و رنجِ تنی
این همه هست که میگویم و زین هیچ نیی
هر چه هستی چه کنم جانی و جانانِ منی
تا نزاری لبِ شیرینِ تو بوسید افکند
شور در عرصه ی آفاق به شیرین سخنی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر حالتی عمیق و پرشور از عشق و دلدادگی است. شاعر از بیخویشتنی و سرگشتگی خود در عشق میگوید و به این نکته اشاره میکند که در این عشق، نه من بر تو گزینم و نه تو بر من شکنی. او از آرزوی دیدن معشوق و تأثیر حضور او در زندگیاش سخن میگوید و ابراز میکند که حتی یک نسیم از جانب او میتواند دلش را شاد کند. شاعر، زیبایی و جذابیت معشوق را توصیف میکند و در عین حال از درد و رنجهایی که عشق به همراه دارد، میگوید. در نهایت، او تأکید میکند که هر چه هستی، تو جان و جانان منی و این عشق حتی با تمام مشکلاتش، برای او معنا دارد.
هوش مصنوعی: به حالت مستی و بیخودی دچارم و آنقدر شیفتهام که نمیتوانم خود را بشناسم، و نمیدانم آیا تو همان خود من هستی یا نه.
هوش مصنوعی: شرط واقعی صداقت این است که از همان آغاز وجود، نه من تو را انتخاب کنم و نه تو به من آسیب برسانی.
هوش مصنوعی: زمانی ممکن است فرا برسد که اگر نگاهی به ما بیندازی، سایهی درخت سرو به آرامی بر روی خاکی که در آن هستیم بیفتد.
هوش مصنوعی: اگر نسیمی از سمت تو بوزد، من خوشحال میشوم، اگر بتوانی دل غمگین و سوختهام را شاد کنی.
هوش مصنوعی: گلی که در دل پیچ و تاب داره و از عطرش پر شده، باعث حسادت ترکهای زیبا و معبودهای دلربا شده.
هوش مصنوعی: من نمیدانم که لبها و دندانهایت را به چه چیزی تشبیه کنم، زیرا زیباییاش مانند لعل و دُرِّ ارزشمندی است که در دنیای نادر یافت میشود.
هوش مصنوعی: تو به خاطر زیبایی، شیرینی خلق و خوبیهایت در جامعه معروف شدهای و به عنوان معشوقه و محبوب مردان و زنان شناخته میشوی.
هوش مصنوعی: در بیرحمی و کشتن عاشقان، باعث درد و رنج روح و دل و جسم میشوی.
هوش مصنوعی: من این همه را میگویم، اما هیچ چیز نیست. هر چه که هستی، چه میتوانم بکنم وقتی که تو جان و عشق من هستی.
هوش مصنوعی: تا زمانی که لبهای شیرین تو را بوسیدند، شوری در جهان به وجود میآید که به سخنانی شیرین مربوط میشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
این چه لطفست که ناموس صبا میشکنی
وین چه حلمست که دشمن به غلط میفکنی
دشمنان از سخن نرم تو مغرور شدند
وقت باشد که زیانکار شود خوشسخنی
چند ازین قاعدهها وقت درآمد که کنون
[...]
در همه شهر خبر شد که تو معشوق منی
این همه دوری و پرهیز و تکبر چه کنی
حد و اندازهٔ هرچیز پدیدار بود
مبر از حد صنما سرکشی و کبر و منی
از پی آنکه قضا عاشق تو کرد مرا
[...]
به شکرخنده بتا نرخ شکر میشکنی
چه زند پیش عقیق تو عقیق یمنی
گلرخا سوی گلستان دو سه هفته بمرو
تا ز شرم تو نریزد گل سرخ چمنی
گل چه باشد که اگر جانب گردون نگری
[...]
من چرا دل به تو دادم که دلم میشکنی
یا چه کردم که نگه باز به من مینکنی
دل و جانم به تو مشغول و نظر در چپ و راست
تا ندانند حریفان که تو منظور منی
دیگران چون بروند از نظر از دل بروند
[...]
میبری از منِ مسکین دل و بر میشکنی
بس تو خود هیچ سخن نیست که در خونِ منی
خویشتن را به ارادت به تو دادم گفتم
عالمِ شیفتگی خوشتر و بی خویشتنی
اولم لطفِ تو برداشت بدان دل گرمی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.