من تشنه ترم ساقی حالی به من آور می
تا توبه کنم باطل اکنون نکنم پس کی
گر صالح و گر فاسق بر فطرت خویشم من
تو تخم نکو بفشان وز ما بستان ده وی
آن را که به خاک رز کردند عجین خاکش
هرگز نکند توبه ور گفت کنم هی هی
مشنو سخن احمق بیهوده چه می گوید
فطرت نشود دیگر توبه چه کند با وی
یک جرعه به هم بر زد مجنون سبک دل را
شد مست و رقیبانش کردن برون از حی
خوردست خضر آبی کز خاصیت فعلش
ترکیب وجود او هرگز نشود لاشی
عکس قدح مستان گر صبح دمی ناگه
بر چشمه ی خضر افتد از شرم شود در خوی
ای یار ز من بشنو از دختر رز رمزی
کو هست و نمیداند هم شیره ی جام کی
خاصیت آب خضر اینک بنگر بستان
تا هست علی التعیین در چشمه ی جام می
در حوصله ی عاقل این رمز نمی گنجد
عاقل نبرد بیرون از منزل ما این پی
این بار که بازآید با عقل بگو ای دل
زنهار نیندازی بر کار نزاری فی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کفی چو کف موسی، دستی چو دم عیسی
در علم دمی شافی، در کار کفی کافی
گستاخی و پرگوئی تا چند کنی ای فیض
بگذر تو از این وادی تن ده به شکیبائی
آتش به من اندر زن سوز دلم افزون کن
این دود وجودم را از روزنه بیرون کن
تو خود آیینهای، در خود نظر کن
که بینی عاقبت روی نکویی
آن چهره بدین خوبی آشوب جهانستی
گویند بهشتیهست گر هست همانستی
شاهی که بر او ختمست آیات جهانداری
و آمد به صفت رایش مرآت جهانداری
شاهی که ولای او داروی غمانستی
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.