گنجور

 
حکیم نزاری

نه وقتی با منت بودی وصالی

کنونت در نمی یابم به سالی

دریغا روزگار مهربانی

چه دوران بود خوابی و خیالی

چنین باشد هوای بی وفایان

بگردد دم به دم حالی به حالی

نباشد عرصه ی ملک و وفا را

به نزدیک شما چندان مجالی

کم آخر از سلامی گر به یاران

نمی خواهی که بنمایی جمالی

گرم دل رفت مهر از جان نرفته ست

هنوزم با غمت هست اتصالی

نگه کن کز غمت با آن که کردی

نزاری را نمی گیرد ملالی

 
 
 
ناصرخسرو

چنین زرد و نوان مانند نالی

نکرده‌ستم غم دلبر غزالی

نه آنم من که خنبانید یارد

مرا هجران بدری چون هلالی

نه مالیده است زیر پا چو خوسته

[...]

قطران تبریزی

الا تا بر زمین و بر حوالی

ز دیبا گسترد نیسان نهالی

مبادا گیتی از دو شاه خالی

ز شه بونصر و خسرو بوالمعالی

ز هر دو خصم پست و دوست عالی

[...]

انوری

مرا وقتی خوشست امروز و حالی

قدحها پر کنید و حجره خالی

که داند تا چه خواهد بود فردا

بزن رود و بیاور باده حالی

رهی دلسوزتر از روز هجران

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از انوری
مجیرالدین بیلقانی

بنانک مستعد بالنوال

و شأنک غالب فی کل حال

تو آن شاهی که اقلیم خرد را

خجسته طالع و فرخنده فالی

و امرک لو خصصت به الثریا

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه