گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
حکیم نزاری

به سرنمی شود از روی شاهدان ما را

نشاط و خوش دلی و عشرت و تماشا را

غلام سیم برانم که وقت دل بردن

به لطف در سخن آرند سنگ خارا را

به راستی که قبا بستن و خرامیدن

خوش آمده است ولیکن بلند بالا را

برو چو باز ندانی ترنج و دست آنجا

که یوسف است ملامت مکن زلیخارا

نه هرشبی که به روز آورم کسی داند

که هم ز درد دلی میبرم سویدا را

پدر مناظره می کرد گفتم ای بابا

در علاج مزن درد بی مدوا را

بیار باده که بر عارفان حرام نشد

حلال نیست ولی زاهدان رعنا را

عجب ز محتسب غلتبان همی دارم

که خود همی خورد منع می کند ما را

نزاریا نفسی جهد کن که دریابی

که دی گذشت و کسی درنیافت فردا را

 
 
 
مسعود سعد سلمان

دو زلف تو صنما عنبر و تو عطاری

به عنبر تو همی حاجب اوفتد ما را

مرا فراق تو دیوانه کرد و سرگردان

ز بهر ایزد دریاب مر مرا یارا

بمان بر تن من زلف عنبرینت که هست

[...]

مولانا

اسیر شیشه کن آن جنیان دانا را

بریز خون دل آن خونیان صهبا را

ربوده‌اند کلاه هزار خسرو را

قبای لعل ببخشیده چهره ما را

به گاه جلوه چو طاووس عقل‌ها برده

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
سعدی

اگر تو فارغی از حال دوستان یارا

فراغت از تو میسّر نمی‌شود ما را

تو را در آینه دیدن جمال طَلعت خویش

بیان کند که چه بودَست ناشکیبا را

بیا که وقت بهارست تا من و تو به هم

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از سعدی
حکیم نزاری

چنان به روی خود آشفته کرده ای ما را

که گل بنانِ چمن بلبلانِ شیدا را

قیامتی دگرآخر به فتنه برمفزای

مکن به سرمه سیه چشمِ شوخِ شهلا را

مبند زیور و زر بر چو سیم گردن و گوش

[...]

امیرخسرو دهلوی

زمانه حله نو بست روی صحرا را

کشید دل به چمن لعبتان رعنا را

هوای گل ز خوشی یاد می دهد، لیکن

چه سود چون تو فرامش نمی شوی ما را

ز سرو بستان چندین چه می پرد بلبل

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از امیرخسرو دهلوی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه