دریغا گر شبی روزی تو را پروای ما بودی
وگر خود یک زمان بودی گدایی پادشا بودی
اگر دانستمی کز تو توانستی به سر بردن
به دست آوردمی یاری اگر از هر کجا بودی
ولیکن تو نه آن یاری که باشد کس به جای تو
و گر بودی چو عقل از عشق و کفر از دین جدا بودی
چو از مبدای کون اضداد را از هم جدا کردن
مقرر شد وگر نه این و آن روی و ریا بودی
اگر بی درد درمانی میسر می شدی هرگز
عذاب آباد دنیا سر به سر دارالشفا بودی
به دست کیست کاری یا که می داند به خود چیزی
و گر بودی به حق بر یک دگر فرقی که را بودی
چو فرعونش بیفکندی به دست قهر در اسفل
گرش هم چون کلیم الله عصایی اژدها بودی
چو روح الله گرش بودی دلی روشن دمی گیرا
مقاماتش ز تحت الارض بر اوج سما بودی
به جای ارتقای خویش صاحب وهم خود را بین
نیازی گر چو آه من روان بودی روا بودی
نزاری عاقبت روزی از این غرقاب بگذشتی
اگر خوی تو با بیگانگان شهر آشنا بودی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
درآ اهلا و سهلا مرحبا کویی کجا بودی
نگویی تا چرا چندین ز مشتاقان جدا بودی
ز یاران بر شکستی ترکِ عهد دوستی کردی
دریغا دیر دانستم که یار بیوفا بودی
نه پرسیدی نه پیغامی فرستادی درین مدّت
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.