با ما به وفا یک قدم ای یار نرفتی
صد بار زبان دادی و یک بار نرفتی
یک روز هوایِ منِ مظلوم نکردی
یک شب به مراد ِ منِ بیدار نرفتی
عشاق بگویند و چو سوسن سخن آرند
در خونِ که زان نرگس ِ بیمار نرفتی
صد بار برفتی به سرِ کشته ی هجران
یک بار دگر بگذر و انگار نرفتی
تا بیش دگر گل نزند لافِ لطافت
هرگز به تفرج سوی ِ گل زار نرفتی
در قاعده ی جور و جفا هیچ خلل نیست
نیک است که باری ز سرِ کار نرفتی
قدرِ حرمِ عشق ز من پرس تو زیرا
در بادیه پای آبله در خار نرفتی
نام تو به بد عهدی اگر چند برنجی
زان رفت که با هیچ وفادار نرفتی
در بادیه ی عشق سراسیمه نزاری
ز آنی که به ترتیب و به هنجار نرفتی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.