هزار جان گرامی فدای خاک درت
هزار یاد لبان دهان چون شکرت
ندانمت که کجا از کجا شریف تر است
موافق دلم آمد زپای تا به سرت
چه آفتابی کز هر طرف که برگذری
همی رود دل خلقی چو سایه بر اثرت
که شیر داد به شفقت فرشته یا حورت
که پرورید به مهر آفتاب یا قمرت
در آرزوی دمی ام که بینمت چه کنم
چو ره نمی دهدم بخت بی وفا به برت
بسوختیم و همین غصه میکشد مارا
که می رویم و نباشد ز حال ما خبرت
هنوز با همه درد دل از تو خشنودیم
اگر به جانب ما ملتفت بود نظرت
هزار شکر بگویم چه جای بیداریست
اگر به خواب ببینم زمانکی دگرت
مگر شبی آخر به روز دانم برد
به غربت ار بنمیرم بر آستان درت
ز کوی دوست برفتی نزاریا آری
برو ببین که چه آید به روی از این سفرت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خدایگانا جان منا بجان و سرت
که جان بشد ز برم تا جدا شدم ز برت
چو موی گشت تنم تا خبر شنیدن تو
چگونه باشم آندم که نشنوم خبرت
اگرچه خواب و خور من چو زهر گشت رواست
[...]
ز پاسبانی همسایه گرد بام و درت
بدان رسید که دزدیده میکنم نظرت
درون خانه چو ره نیست، چاره آن دانم
که: آستانه پرستی کنم چو خاک درت
هزار بار گر از خدمتم برانی تو
[...]
بود نامش از آن قانون فکرت
که شد قانون فکرت سال هجرت
چرا زحدت سم ریزد از گلو ببرت
به طشت یکصدوهفتاد پاره جگرت
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.